توماس هانت مورگان کیست؟
زیست شناس آمریکایی
توماس هانت مورگان، (متولد 25 سپتامبر 1866، لکسینگتون، کی.، ایالات متحده – درگذشت 4 دسامبر 1945، پاسادنا، کالیفرنیا)، جانورشناس و دانشمند ژنتیک آمریکایی، مشهور به دلیل تحقیقات تجربی خود با مگس میوه (Drosophila) که او از طریق آن نظریه کروموزوم وراثت را پایه گذاری کرد. برای ادامه مقاله با مجله علمی آندرومدامگ همراه باشید. او نشان داد که ژن ها در یک سری روی کروموزوم ها به هم مرتبط هستند و مسئول صفات قابل شناسایی و ارثی هستند. کار مورگان نقش کلیدی در ایجاد زمینه ژنتیک ایفا کرد. او در سال 1933 جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی را دریافت کرد.
پدر مورگان، چارلتون هانت مورگان، کنسول ایالات متحده بود و عمویش، جان هانت مورگان، یک ژنرال ارتش بود.
مورگان در اوایل زندگی به تاریخ طبیعی علاقه نشان داد. در سال 1886 مدرک B.S. مدرک جانورشناسی از کالج ایالتی کنتاکی (بعدها دانشگاه کنتاکی) و سپس برای کار در رشته زیست شناسی وارد دانشگاه جان هاپکینز شد. مورگان در هاپکینز زیر نظر مورفولوژیست و جنین شناس ویلیام کیت بروکس مطالعه کرد. پس از اعطای مدرک دکتری. در سال 1890، مورگان یک سال قبل از پذیرش پست تدریس در کالج برین ماور در آنجا ماند.
در طول دوره 1893-1910، مورگان تکنیک های تجربی را برای مسائل اساسی جنین شناسی به کار برد. به منظور شناسایی رویدادهای مرتبط با علت در طول رشد، او مشکلاتی مانند تشکیل جنین از بلاستومرهای جدا شده (سلول های اولیه جنینی) و لقاح در قطعات تخمک هسته دار و بدون هسته را تجزیه و تحلیل کرد. به عنوان نمونه هایی از اثرات عوامل فیزیکی، او روشی را که جهت گیری فضایی تخمک ها بر رشد آینده آنها تأثیر می گذارد و تأثیر غلظت نمک بر رشد تخم های بارور و نابارور را تجزیه و تحلیل کرد. در سال 1904 با یکی از دانشجویان فارغ التحصیل خود در برین ماور، لیلیان وی سامپسون، سیتولوژیست و جنین شناس با مهارت قابل توجه ازدواج کرد. در همان سال، او دعوت خود را برای تصدی سمت استادی جانورشناسی تجربی در دانشگاه کلمبیا پذیرفت، جایی که در طی 24 سال آینده، بیشتر تحقیقات مهم خود را در زمینه وراثت انجام داد.
مورگان مانند بسیاری از جنین شناسان و بسیاری از زیست شناسان در آغاز قرن، نظریه تکامل داروینی را فاقد قابل قبولی دانست. تصور توسعه انطباق های پیچیده به سادگی از طریق انباشت تغییرات احتمالی جزئی دشوار بود. علاوه بر این، داروین هیچ مکانیسمی برای وراثت برای توضیح منشأ یا انتقال تغییرات ارائه نکرده بود، به جز نظریه اولیه و فرضی خود در مورد pangenesis. اگرچه مورگان معتقد بود که تکامل خود یک واقعیت است، مکانیسم انتخاب طبیعی پیشنهاد شده توسط داروین ناقص به نظر می رسید زیرا نمی توان آن را در آزمایش تجربی قرار داد.
مورگان مخالفت های کاملا متفاوتی با نظریات مندلی و کروموزوم داشت. هر دو نظریه تلاش کردند تا پدیدههای بیولوژیکی را با فرض واحدها یا موجودات مادی در سلول توضیح دهند که به نحوی رویدادهای رشدی را کنترل میکنند. از نظر مورگان، این نظریه بیش از حد یادآور تئوری پیش سازی بود. این ایده که بخش بالغ کامل در تخمک یا اسپرم وجود دارد،که در قرن 18 و اوایل قرن 19 بر جنین شناسی غالب بود. اگرچه مورگان اعتراف کرد که کروموزوم ها ممکن است ارتباطی با وراثت داشته باشند، او در سال های 1909 و 1910 استدلال کرد که هیچ کروموزوم منفردی نمی تواند دارای ویژگی های ارثی خاصی باشد. او همچنین ادعا کرد که نظریه مندلی صرفاً فرضی است: اگرچه میتواند نتایج تولید مثل را توضیح دهد و حتی پیشبینی کند، اما نمیتواند فرآیندهای واقعی وراثت را توصیف کند. اینکه هر جفت کروموزوم از هم جدا میشوند و کروموزومها به سلولهای اسپرم یا تخمک متفاوت میروند دقیقاً به روشی که فاکتورهای مندلی انجام میدهند، به نظر نمیرسد برای مورگان دلیل کافی برای ادعای اینکه این دو فرآیند ارتباطی با یکدیگر دارند وجود داشته باشد.
مورگان ظاهراً پرورش مگس سرکه را در سال 1908 آغاز کرد. در سال 1909 او در یکی از بطری های کشت خود یک تغییر کوچک اما مجزا به نام سفیدی چشم را در یک مگس نر مشاهده کرد. هنگامی که کنجکاوی اش برانگیخته شد. مگس را با ماده های معمولی (چشم قرمز) پرورش داد. همه فرزندان (F1) چشم قرمز داشتند. جفت گیری خواهر و برادر در میان نسل F1 نسل دوم (F2) را با چند مگس چشم سفید تولید کرد که همه آنها نر بودند. مورگان برای توضیح این پدیده عجیب، فرضیه شخصیتهای محدود جنسی را مطرح کرد که امروزه به آنها بخش های وابسته به جنسیت میگویند، که به نظر او بخشی از کروموزوم X زنان است. تغییرات ژنتیکی دیگری در تحقیقات مورگان به وجود آمد که بسیاری از آنها نیز به جنسیت مرتبط بودند. از آنجایی که همه شخصیتهای مرتبط با جنسیت معمولاً با هم به ارث میرسند، مورگان متقاعد شد که کروموزوم X دارای تعدادی واحد یا فاکتور ارثی مجزا است. او اصطلاح ژن را که توسط گیاه شناس دانمارکی ویلهلم یوهانسن در سال 1909 معرفی شد، پذیرفت و به این نتیجه رسید که احتمالاً ژن ها به صورت خطی روی کروموزوم ها چیده شده اند. مورگان تا حد زیادی به اعتبار خود، تردید خود را در مورد هر دو نظریه مندلی و کروموزوم رد کرد، هنگامی که از دو خط شواهد مستقل – آزمایشهای پرورشی و سیتولوژی – دید که میتوان یکی را بر اساس دیگری بررسی کرد.
مورگان با همکاری A.H. Sturtevant، C.B. Bridges و H.J. Muller که در کلمبیا فارغ التحصیل شده بودند، به سرعت کار بر روی مگس سرکه را به یک نظریه وراثت در مقیاس بزرگ تبدیل کرد. به ویژه در این کار، مهم نشان دادن این بود که هر ژن مندلی می تواند موقعیت خاصی را در امتداد یک “نقشه” کروموزوم خطی اختصاص دهد. کار سیتولوژی بیشتر نشان داد که این موقعیتهای نقشه را میتوان با مناطق کروموزوم دقیق شناسایی کرد، بنابراین شواهدی قطعی ارائه میکند که فاکتورهای مندل مبنای فیزیکی در ساختار کروموزوم دارند. خلاصه و ارائه مراحل اولیه این اثر توسط مورگان، استورتوانت، بریجز و مولر در سال 1915 به عنوان کتاب تأثیرگذار مکانیزم وراثت مندلی منتشر شد. مورگان نیز تا سال 1916 نظریه داروین را به درجات مختلف پذیرفت.
در سال 1928 مورگان برای سازماندهی بخش زیست شناسی موسسه فناوری کالیفرنیا دعوت شد. . در سالهای بعد، مورگان و همکارانش، از جمله تعدادی از دانشجویان فوقدکتری و فارغالتحصیل، به تشریح ویژگیهای متعدد نظریه کروموزوم وراثت ادامه دادند. در اواخر اقامتش در کلمبیا و بیشتر پس از نقل مکان به کالیفرنیا، خود مورگان از کار فنی برروی مگس سرکه دور شد و شروع به بازگشت به علاقه قبلی خود به جنین شناسی تجربی کرد. اگرچه از پیوندهای نظری بین ژنتیک و رشد آگاه بود، اما در آن زمان دشوار بود که به طور صریح این ارتباط را ایجاد کند و آن را با شواهد تجربی پشتیبانی کند.
در سال 1924 مورگان مدال داروین را دریافت کرد. در سال 1933 به دلیل کشف “مکانیسم های انتقال ارثی در مگس سرکه” جایزه نوبل را دریافت کرد. و در سال 1939 توسط انجمن سلطنتی لندن که یکی از اعضای خارجی آن بود، مدال کاپلی را دریافت کرد. در 1927-1931 او به عنوان رئیس آکادمی ملی علوم خدمت کرد. در سال 1930 انجمن آمریکایی برای پیشرفت علم. و در سال 1932 ششمین کنگره بین المللی ژنتیک را داشت. او تا زمان مرگش در دانشکده کالتک باقی ماند.