هارلو شپلی که بود و چه کرد؟
ستاره شناسی آمریکایی
هارلو شپلی، (زاده ۲ نوامبر ۱۸۸۵، نشویل، میسوری، ایالات متحده – درگذشت ۲۰ اکتبر ۱۹۷۲، بولدر، کلرادو)، ستارهشناس آمریکایی که به این نتیجه رسید که خورشید در نزدیکی صفحه مرکزی کهکشان راه شیری قرار دارد و در مرکز قرار ندارد. اما حدود 30000 سال نوری از ما فاصله دارد. برای مطالعه مقاله با مجله علمی آندرومدامگ همراه باشید.
در سال 1911، شپلی، با کار با نتایج ارائه شده توسط هنری نوریس راسل، شروع به یافتن ابعاد ستارگان در تعدادی از منظومههای دوتایی از اندازهگیری تغییرات نوری آنها هنگام کسوف شدن یکدیگر کرد. این روش ها برای بیش از 30 سال روش استاندارد باقی ماندند. شپلی همچنین نشان داد که متغیرهای Cepheid نمی توانند جفت ستاره ای باشند که کنار یکدیگر قرار گیرند. او اولین کسی بود که پیشنهاد کرد آنها ستاره های تپنده نیز می توانند باشند.
شپلی در سال 1914 به کارکنان رصدخانه مونت ویلسون، پاسادنا، کالیفرنیا پیوست. با استفاده از تلسکوپ بازتابی 1.5 متری (60 اینچی) در کوه ویلسون، او مطالعه ای در مورد توزیع خوشه های کروی در کهکشان راه شیری انجام داد. این خوشهها گروههای عظیم و متراکم ستارگانی هستند که برخی از آنها بالغ بر 1000000 عضو دارند. او دریافت که از 100 خوشه شناخته شده در آن زمان، یک سوم آن در مرز صورت فلکی کمان یا قوس قرار دارد. او با استفاده از مفهوم جدید توسعه یافته مبنی بر اینکه ستاره های متغیر RR Lyrae فاصله خود را با دوره تغییرات و درخشندگی ظاهری به طور دقیق نشان می دهند، دریافت که خوشه ها تقریباً در کره ای که مرکز آن در قوس قرار دارد توزیع شده اند. از آنجایی که خوشه ها آرایش کروی داشتند، منطقی بود که نتیجه گیری کنیم که آنها در اطراف مرکز کهکشان خوشه قرار خواهند داشت. شپلی از این نتیجه گیری و سایر داده های فاصله ای خود استنباط کرد که خورشید در فاصله 50000 سال نوری از مرکز کهکشان قرار دارد. این عدد بعداً به 30000 سال نوری اصلاح شد. پیش از شپلی، تصور میشد که خورشید در نزدیکی مرکز کهکشان قرار دارد. کار او که منجر به اولین تخمین واقع بینانه برای اندازه واقعی کهکشان شد، نقطه عطفی در نجوم کهکشانی بود.
در این زمان، ماهیت سحابی های مارپیچی، مانند سحابی آندرومدا، موضوع بحث های زیادی بود. در 26 آوریل 1920، شپلی و هبر کورتیس، ستاره شناس آمریکایی، در جلسه آکادمی ملی علوم در واشنگتن دی سی درباره «مقیاس جهان» بحث کردند. کرتیس به اندازه شپلی برای کهکشان راه شیری اعتقاد نداشت، اما اعتقاد او مبنی بر اینکه سحابی های مارپیچی کهکشان های دیگری هستند (“جهان های جزیره ای”) درست ثابت شد. شپلی به درستی اندازه بزرگ کهکشان را درک کرده بود، اما جهانی را کاملاً از راه شیری با سحابیهای مارپیچی به عنوان اجرامی مانند خوشههای کروی در نظر گرفت.
شپلی علاوه بر مطالعاتش در مورد کهکشان، کهکشان های همسایه، به ویژه ابرهای ماژلانی را مورد مطالعه قرار داد و دریافت که کهکشان ها تمایل دارند در خوشه هایی رخ دهند که او آنها را متا کهکشان نامید. در سال 1953 او نظریه کمربند حیات و یا آب مایع را ارائه کرد که بیان میکرد یک سیاره باید در فاصله معینی از ستاره خود باشد تا جو ایجاد شود و آب مایع و در نتیجه حیات داشته باشد. این مفهوم اکنون منطقه قابل سکونت نامیده می شود. شپلی استاد نجوم در دانشگاه هاروارد شد، سپس مدیر رصدخانه کالج هاروارد (1921-1952)، و در سال 1952 به عنوان مدیر بازنشسته و استاد نجوم در هاروارد منصوب شد.